برترین ها: دوست دارید لاغر شوید اما نمیتوانید؟ به نظرتان لاغر شدن سختترین کار دنیاست؟ احساس میکنید نمیتوانید همه کارهایی را که برای لاغر شدن لازم است، انجام دهید؟ حق دارید چون محققان حوزه تغذیه هم با شما هم عقیدهاند! شاید باورتان نشود اما این پژوهشگران بهتازگی بیش از 100 مورد را شناسایی کردهاند که همگی باعث سخت شدن کاهش وزن در افراد مختلف میشود. پژوهشگران انجمن تغذیه انگلیس معتقدند هر چیزی از ریموت کنترل تلویزیون برای عوض کردن کانالها گرفته تا دوست شدن با افراد نامناسب، همه و همه میتواند منجر به چاقیتان شود.
سوار تاکسیم میگم آقا نگه دارید!، میگه پیاده میشی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام باد لاستیکا رو چک کنم!
رفتم دم مغازه به یارو میگم قرص پشه داری؟ میگه واسه کشتنش میخوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ برا سردردش میخوام!!!
رفتم تو آپارتمان دارم گوشت قربونی بین همسایه ها پخش میکنم، یارو میپرسه نذریه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ با خود گوسفنده مشکل داشتیم کشتیمش!!!
کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش. داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.
داریم 10 نفری بازی شبکه ای میکنیم. اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم.
تو صف پمپ گاز منتظرم تا نوبتم بشه، یارو زده به شیشه میگه آقا شما هم میخوای گاز بزنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ من میخوام لیس بزنم !
رفتم بانک پول بگیرم. کارمنده میگه پول رو میبرین؟
گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام وایسم اینجا هر کس رقصید بریزم رو سرش شاباش بدم.
ازحیف نان می پرسن یه موجود نام ببر… می گه یخ. می گن یخ که موجود نیست. می گه هست، چون همه جا نوشته یخ موجود است!
………………………………………………………
یارو از کیوسک تلفن عمومی میاد بیرون،ازش میپرسن: سالمه؟ میگه: آره، ولی آفتابه نداره
………………………………………………………
یه بنده خدایی میگه: من دو بار ازدواج کردم هر دو بار هم بد شانسی آوردم, همسر اولم ترکم کرد دومی ترکم نمی کنه!!!!
…………………………………………………….
حیف نان با صورت باند پیچیده میاد تو خیابون. رفیقش میگه چرا اینقدر به صورتت باند پیچیدی؟ حیف نان میگه داشتم اتو می کردم تلفن زنگ زد بجای گوشی تلفن اتو رو گزاشتم دم گوشم. رفیقش میگه پس اونور صورتت چی شده؟ حیف نان میگه تا اتو رو گذاشتم زمین تلفن دوباره زنگ زد! !!!
…………………………………………………..
هالویی میره خواستگاری پدر دختره میپرسه خونه داری؟ میگه نه.ماشین داری؟ میگه نه. کار داری؟ نه.پدر دختر شاکی می شه می گه پس چی داری؟ هالو می گه: پشت مو رو داشته باش!
…………………………………………………
حیف نون زنش دو قلو می زاد به دکتره میگه: دکتر ارزون حساب کن جفتشو ببرم!!!
………………………………………………..
تو شهر یارو اینا برای اولین بار چرخ فلک نصب می کنن. یارو به شهرداری زنگ می زنه می گه دستتون درد نکنه، از وقتی پنکه بزرگه رو نصب کردین هوا خیلی خنک شده.
………………………………………………
حیف نون با زنش می ره سینما کنترل چی با چراغ قوه به طرفشون میاد . حیف نون به زنش میگه برو کنار داره موتور میاد.
…………………………………………….
یارو دوپینگ میکنه ، برای اینکه کسی شک نکنه آخر میشه !!
…………………………………………..
به یارو میگن تا حالا لو رفتی ؟ میگه نه ، ردیف کن آخره هفته بریم !!!
…………………………………………
قوانین دیدن فوتبال
نکته های با مزه وحکمت آموز
اگه همه ی بازی رو ببینین, ۰-۰ میشه!
اگه بازی رو نبینی, بالای ۲ گل داره
اگه وسطش بری دستشویی, همون لحظه گل میزنن
.
.
.
قلمراد زنگ میزنه خونه نامزدش، میگه: عزیزم من لهجه دارم؟
نامزدش میگه: آره. قلمراد میگه: پس من قطع میکنم دوباره میگیرم!
.
.
.
.
.
قلمراد با یه تهرونیه دعواشون میشه،
میبرنشون کلانتری. افسرنگهبان از تهرونیه
میپرسه: اسمت چیه؟ یارو با بیخیالی میگه: فِری...
افسره حسابی چپ و راستش میکنه
میگه: بی پدر فکر کردی اینجا خونه خالست خودمونی شدی؟
گفتم اسمت چیه؟
تهرونیه که حساب دستش اومده بوده میگه:
فریدون قربان!
افسره برمیگرده به قلمراد میگه اسم توچیه؟!
قلمراد، یکم فکر میکنه بعد با ترس جواب میده: قُلیدون!
.
.
.
.
.
یارو حس شاعریش گل میکنه به زنش میگه:
ای رنگ لبت قرمز / در قلب منی هرگز
.
.
.
.
.
قلمراد زنگ میزنه خونه نامزدش، میگه: عزیزم من لهجه دارم؟
نامزدش میگه: آره. قلمراد میگه: پس من قطع میکنم دوباره میگیرم!
.
.
.
.
.
قلمراد با یه تهرونیه دعواشون میشه،
میبرنشون کلانتری. افسرنگهبان از تهرونیه
میپرسه: اسمت چیه؟ یارو با بیخیالی میگه: فِری...
افسره حسابی چپ و راستش میکنه
میگه: بی پدر فکر کردی اینجا خونه خالست خودمونی شدی؟
گفتم اسمت چیه؟
تهرونیه که حساب دستش اومده بوده میگه:
فریدون قربان!
افسره برمیگرده به قلمراد میگه اسم توچیه؟!
قلمراد، یکم فکر میکنه بعد با ترس جواب میده: قُلیدون!
.
.
.
.
.
یارو حس شاعریش گل میکنه به زنش میگه:
ای رنگ لبت قرمز / در قلب منی هرگز
.
غضنفر تاکسی سمند می خره
سه تا مسافر سوار می کنه
اولی به مقصد می رسه میگه نگه دار
غضنفر می پرسه سمند داری ؟
میگه نه. میگه پس بشین
دومی به مقصد می رسه میگه نگه دار
می پرسه سمند داری ؟
میگه نه. می گه پس بشین
سومی میگه من سمند دارم ، نگه دار
غضنفر میگه پس بگو ترمزش کدومه ؟؟؟!!!
.
.
.
عربه بچش تو اتوبوس به دنیا میاد اسمشو میذاره عبدالواحد
به عربه می گن: رنگ مورد علاقه ات چیه ؟ میگه : قهوه ای نوک پستونی
از عربه نوار مغزی می گیرند، می بینند بیست دقیقه اولش خالیه
یه عرب زنش دوقلو گیرش میاد میره حسابداری میگه آقا چند میشه میگه۱۰۰۰۰۰ تومان میگه کمتر حساب کن تا دوتاشون ببرم
عربه تو ماه رمضان میره در خونه رفیقش میبینه که رفیقش یک زن لخت رو گذاشته تو یخ، میگه ولک چرا این طوری کردی؟ میگی گذاشتم برای بعد از ماه رمضان خراب نشه!!!
معتاده میره دستشویی ، میزنه آفتابه رو لتو پار می کنه !
بهش می گن : چرا آفتابه رو این جوری کردی ؟ می گه : برام ژست گرفته بود!!!
جوایز قرعه کشی بانک معتادان جوان :
????دستگاه پیک نیک
???کمک هزینه خرید منقل و بافو
??هزینه سفر به زاهدان
و هزاران جایزه یک مثقالی
یه روز از یک معتاد سوال میکن که امام اولت کی هست میگه بابا من اژ کجا بدونم بهش میگن همون که شمشیر داشت خوب میجنگید ..
معتاده میگه ژوروهست؟؟؟؟؟؟
یه معتاده هی داد میزد تاکشی تاکشی، بالاخره یک تاکسی ده متر جلوتر وای میسه، معتاده میگه: لا مششب، اونجا که مقصدم بود!
معتادی که در حال کشیدن سیگار بود، میگوید: یه ژمین لرژه هم نمیاد که خاکشتر شیگارم بیفته!
معتاده به دختره متلک میگه: چشاش بیشت لباش بیشت تیپش ییشت . دختره برگشت و گفت : گم شو اشغال . معتاد گفت: انژباط شفر
برترین ها: پیرمردی در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوی عطر شکلات محبوبش از طبقه پایین به مشامش رسید. او تمام قدرت باقیمانده اش را جمع کرد و از جایش بلند شد.
همانطور که به دیوار تکیه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پایین پله ها رساند و نفس نفس زنان به در آشپزخانه رسید و به درون آن خیره شد.
او روی میز ظرفی حاوی صدها تکه شکلات محبوب خود را دید و با خود فکر کرد یا در بهشت است و یا اینکه ... همسر وفادارش آخرین کاری که ثابت کند چقدر شیفته و شیدای اوست را انجام داده است و بدین ترتیب او این جهان را چون مردی سعادتمند ترک می کند. او آخرین تلاش خود را نیز به کار بست و خودش را به روی میز انداخت و یک تکه از شکلات ها را به دهانش گذاشت و با طعم خوش آن احساس کرد جانی دوباره گرفته است.
سپس مجددا دست لرزان خود را به سمت ظرف برد که ناگهان همسرش با قاشق روی دست او زد و گفت: دست نزن، آنها را برای مراسم عزاداری درست کرده ام!
تعداد صفحات : 9
سلام من فاطمه هستم و براتون مطلب می نویسم.توی سایتم عضو بشین وکیف کنین.اون دسته گل بالا تقدیم به شما.